راه خرابات
كيـست نشـانم دهـد راه خـــرابات را
تا سبك آنجانــهم حاصــل طاعات را
كهنه شرابي بيـار تا به ســر آرم شبـي
كاين همه تفسيرنيست ارض وسماوات را
گر گــذر بـوعلي بر در ميخانه بـود
خود به گرو مـي نهاد شرح اشارات را
خيز نمازي كنيم در خـم ابروي دوست
تا كـه نگـردا ند آن قـــبله حاجات را
عشوه گري كرد گل دهر گلابش گرفت
تجـربه كرديم از او دير مـكا فا ت را
آنكه چو مهدي به وعظ دعوي تقوي نمود
شست به مي عاقبت كهنه عبارات را